۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بوی مهر» ثبت شده است

شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۷، ۱۲:۴۲ ق.ظ
حلقه ی دوستی

حلقه ی دوستی

🌀 آن هنگام که چشمان کودکی منتظر بر سر چهاراه‌های این شهر  دنبال وجودیست که از حقیقت کودکی‌اش گذر نکند و بایستد، ایستادنی در قامت یک حضور مسئولانه، مسئولیتی به رنگ اراده یک انسان، انسانی به معنای بصیر و سمیع که میبیند و می شنود و شوق اجتماعی‌ش بر هر چه "تنها برای خود خواستن است"، پیشی گرفته است.


💢 اما اگر گذر کنیم، بی سوال از کودکی که ما را با نگاه و آرزوهای فراموش شده‌اش به چالش می کشد پس چگونه فهم زنده بودن خواهیم کرد از پس این گذر ؟


🌀 فردا شروعی دوباره ست برای خواستن و ساختن، که اراده های خویش را ذره ذره کنار هم در قامت یک نهاد مدنی و جمع انسانی رج زنیم تا نقش کودکان هنرمندی باشد و یا تحصیل و قهرمانی بر سکوی امید، که به یقین فرداهایمان روشن تر از دیروز خواهند شد و شراکت در این ساخت، اول نجاتی ست برای خودمان که در نا امیدی و انفعال غرق نشویم.....

~~~~

🔆🎨 کودکان خانه ایرانی دروازه‌غار در پایان کلاس نقاشی خود، حلقه‌ای از همبستگی زدند و صحنه‌ای از مهر را ثبت کردند.


🔶🔸 شما هم میتوانید برای همکاری داوطلبانه با خانه ایرانی دروازه‌غار در بخش هنر کنار کودکان باشید 😍

۲۰ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سه شنبه, ۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۲:۱۵ ب.ظ
بوی مهر

بوی مهر

📝☀🍂کم کم دارد میرسد آن صبح هایی که روبه پنجره ی زرد و نارنجی نشستم و دارم بیرون را تماشا میکنم.
کیف ها بر دوش و کتاب ها در دست. چه حس لذت بخشی هست که صبح زود بیدار شوی و کودکت را برای مدرسه رفتن اماده کنی و چه دردناک هست ببینی کودکی بجای رفتن به مدرسه کوله باری پر از غم پشت کرده و فالی پر از درد در دستانش هست و راهش را کج میکند و بسوی چهار راه میرود چه سخت هست ببینی کودکی از خوشحالی گریه میکندو کودکی از خیانت و توهین اطرافیانش ناله میزند...درد کودکی که می بیند فرق او با کودکی که مدرسه میرود را فقط خودش میداند درد آن کتک خوردن های صبح زود برای کارکردن در سرچهار راه را فقط خودش میداند.
بوی مهر می آید، مهر برای کسانی که مدرک تحصیل دارند لذت بخش هست و برای کودکانی که بی شناسنامه و کارگر کوچک خانواده هستند بدبختی سهمگین است.
در نگاهش ناامیدی بر زبانش ترانه ی غم زیر پایش آدم هایی بی تفاوت بر دستانش درد و رنج کودکی تا بتواند ان را با کسی قسمت کند...
پیش رویش دنیایی تاریک که هنوز تاریکی سحرش نشکسته, هوای کثیفی وجودش را تسخیر می کند.
خواب هایش، کابوس هایش، رویا هایش، آرزو هایش همه و همه یکی می شوند و وقتی بیدار میشود شبیه به یک کودک مرده هست که نه آرزویی دارد نه رویایی دارد و نه خواب و کابوسی دارد فقط و فقط زنده هست اما زندگی نمی کند.
پس تا میتوانی زنده بمان و زندگی کن و عشق بورز که دیر یا زود قرار هست سال ها به اجبار بخفتی...

🔖 نوشته ی سولماز از نوجوانان خانه ایرانی دروازه غار .
📸 عکس ها از کلاس درس خانه ایرانی قصرقند سیستان و بلوچستان و  خانه ایرانی دروازه غار
————————-
🏡 @darvazeghar

۰۳ مهر ۹۷ ، ۱۴:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰