🔺 اینجا بلوچستان است؛ نه کوچه ای هست و نه کوچه گردی. اینجا سرزمین ندیدنی هاست، نشنیدنی ها، نگفتنی ها. اینجا اشک هم سرازیر نمی شود. بغض فروخورده است اینجا. اینجا انسان هبوط نکرده. اینجا کعبه نمی خواهد. خدا همینجاست و گرداگرد بلوچستان می گردد. خدا، خدای محمد است. خدای محمد، آخرین پیامبر آزادی و آگاهی. خدای اینجا خدای علی است. خدای علی(ع)، مظهر عدالت و دادورزی. اینجا خدای ابوذر است، خدای مستضعفین، خدای بیچاره شدگان تاریخ و زمان، خدای همه کسانی که از آغاز تا کنون شکنجه می‌دیدند و می‌بینند، محروم بودند و محرومند و به گونه‌گون به بیچارگی گرفتار می‌شدند و می‌شوند.


🔺 اینجا همه کودکان وصف حالشان چون علی است؛ همه خار در چشم و استخوان در گلو؛ کودکانی نحیف و تکیده! یاس تمام وجودت را می گیرد، مگر که در سوی بی رمق چشمهایشان امید را جستجو کنی. سعی و صفا، صفای دل و کوشش مردمان اینجاست برای زنده ماندن. نخلها، مساجد، کپرها، همه و همه مدینه النبی را مصور می کنند. اینجاست که به حرمت پاهای برهنه کودکانی که بر ریگ داغ بیابان بازی می کنند، زمین مقدس می گردد. موسی هم که باشی باید پاپوش را به درآری که «إِنِّى أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً». در سرزمین مقدس، تقابل امید و یاس دیدنی است. پیامبر هم که باشی ممکن است ناامید شوی: "حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُل!"

 

🔺 مچ گواش روستایی در دل برهوت از توابع ساربوک بخشی ار این سرزمین مقدس است. اولین دختری که در آغوش می گیری میناست. گیسوان غرق در رنگهای متنوع اش دلربایی می کند. بچه نای حرف زدن ندارد. تمام استخوان های پشتش بیرون زده و گونه ها گلگون است. چشم هایش نگاهت را خیره می کند. این همه زیبایی را سوتغذیه برایش رقم زده است. تمام غم های عالم بر دلت مستولی می شود. حال تو ماندی که باید باقی کیسه ها را به دیگر روستاها برسانی یا همینجا کنار دخترک بنشینی و در غم ندیده شدن های او و امثالش جان دهی.

 

🔺 توان نداری اما کیسه های امید توزیع می گردد. با کوله باری از غم، با تقابلی از جنس یاس و امید ساربوک را ترک می کنی.

goo.gl/zGUc3v

〰〰〰〰〰〰

🆔 @imamalisociety