۱۹ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

بیانیه جمعیت امام علی در مخالفت با ماده 27 از لایحه حمایت از کودکان بی سرپرست و بد سرپرست



بیانیه جمعیت مستقل امداد دانشجویی مردمی امام علی
در مخالفت با ماده 27 از لایحه حمایت از کودکان بی سرپرست و بد سرپرست
«به نام انسانیتِ هنوز نمرده لطفا بخوانیم و ...به اشتراک بگذاریم.»

...

معنای کودک بی سرپرست چیست؟ معنای کودک بدسرپرست چیست؟
شاید قبل از پرداختن به لایحه ای که معلوم نیست در محک کدام علم و منطق و وجدان به تصویب رسیده است، لازم باشد به این دو پرسش ساده پاسخ روشنی داده شود. دو پرسش ساده که هر کس اندک فعالیتی در زمینه معضلات اجتماعی داشته باشد، می تواند و می باید پاسخش را بداند. که اگر جز این باشد، چُنین فردی به لحاظ دانش آسیب های اجتماعی، در سطحی نیست که بتواند فعالیت مثمرثمری داشته باشد، تا چه رسد به این که در مسند قانونگذار، قانونی برای رتق و فتق معضلات این حوزه بنویسد و از تصویب بگذراند.
سرپرست کسی است که کودک را حمایت می کند. حمایت مادی و حمایت معنوی. حمایت مادی به تامین خوراک و پوشاک و مسکن مناسب برای کودک اطلاق می گردد و حمایت معنوی، ایجاد و حفظ فضایی امن برای رشد و پیشرفت همه جانبه کودک را در برمی گیرد. وقتی کودکی سرپرستش را از دست می دهد، به او بی سرپرست می گویند. یعنی دیگر کسی نیست که حمایت مادی و معنوی او را بر عهده بگیرد. از سوی دیگر وقتی کودکی سرپرستی دارد که از تامین حمایت مادی یا معنوی یا هر دو ناتوان است، او را بدسرپرست می گویند. کودک بی سرپرست یا کودک بدسرپرست از فقدان حمایت رنج می کشد. بدین معنا که ممکن است هر لحظه، آسیبی جدی به جسم و روح و روان و ذهن او وارد آید و چه بسا هر روز در معرض انواع آسیب ها قرار می گیرد. چنین کودکی به تدریج دچار انواع بیماری ها و عقب ماندگی ها شده و از حیات بالنده انسانی محروم می گردد. چاره ای که قانونگذار برای مقابله با این کودک می اندیشد قاعدتا باید فقدان حمایت را جبران کند.
حال باید پرسید چگونه و با چه تدبیری ماده 27 با آن "مگر جادویی" ! جهت حمایت از این کودکان طراحی شده است؟! آیا اصولا این "مگر"، حق امنیت و آرامش کودک را تضمین می کند یا تخریب؟ "
...
ادامه بیانیه را با کلیک بر -ادامه مطلب- بخوانید.

۲۷ مهر ۹۲ ، ۱۵:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تونل وحشت...


این پست عکس ندارد
نمیشد داشته باشد
ولی متاسفانه کاملا حقیقت دارد...
----
تونل وحشت...
وحشتناکترین تونل دنیا، کنار پمپ بنزین یادگار، جایی که تعداد زیادی از بچه های کار فرحزاد گدایی میکنند، جایی که بچه ای که تو زمستون سرد شهر بی تفاوت بغل مادری یخ زد، تونلی بزرگ هست که تا امروز که با یکی از بچه های اعتیاد فرحزاد نرفتیم، ازش خبر نداشتم
جلوی درش آهنهایی بود که احتمالا توسط معتادها بریده شده بود و یکی از نوچه های صاحب پاتق واستاده بود جلوی در و اجازه ی ورود و خروج به کسی نمیداد
از عمق گناه و سیاهی حتی نمیشد نفس کشید
ما رو هم راه ندادند ولی تمام دردمون از جایی شروع شد که فکر میکردیم پاتق ها تو فرحزاد تموم میشن و بدترین پاتق شهر پاتق محمد دراز بود که پر بود از زنا و دخترای دیوونه شده از تجاوز گروهی و جوونهایی که بدنهایی که از کرم کرک پر شده بود و بچه شیرخواره از سینه ی مادر معتاد مرده اش خون میمکید
ولی زیر پوست این شهر جای خیلی بدتری هم بود
جایی که برای فاضلاب و موش ها درست شده بود ولی آدم ها هم بودند
جایی که جنازه ی معتادها، غذای موش ها میشد
جایی که گفتن: دو سه تا بچه ی معتاد دیگه هم اونجا هست...
جایی که میگفت اونقدر این تونل تو در تو و تنگ و تاریک هست که پلیس ها هم جرات نمیکنند برن

از غفلت ما است که حتی نمیدونستیم همچین جاهایی وجود دارند
وحشتناک ترین جای دنیا تونل غفلت ماست...
---
نوشته اعضای خانه علم فرحزاد تهران
خانه علم فرحزاد یکی از از خانه های ایرانی جمعیت است که به ارائه خدمات امدادی و آموزشی رایگان به کودکان کار محروم از تحصیل در این محله می پردازد.

۲۷ مهر ۹۲ ، ۱۴:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خاطرات تلخ و شیرین ما - خدا از نگاه یک فرشته کوچولو


جشن مون برای کودکان کار تمام شده بود...
همه مشغول جمع کردن صندلی ها و جمع کردن غرفه ها بودند.
بالون های روشن را هنوز میتوانستی بین برج های بلند سعادت آباد ببینی.
عسل آمد و کنارم ایستاد.
- خاله...من نمی تونم اونا رو ببینم!
قدش کوتاه است.3-4 سال که بیشتر ندارد.بغلش کردم که بتواند بالون ها را خوب ببیند.
دستش را دور گردنم حلقه کرد.وقتی بچه ای بغلت می کند و دستش را می اندازد دور گردنت؛
مخصوصا اگر خاله صدایت کند؛حس عجیبی قلبت را میلرزاند.
نمی دانم شاید همان حسی باشد که همه مادرها به دخترهایشان میگویند یک روز میفهمی.

همانطور که آبنبات چوبی اش را میخورد و به آسمان نگاه میکرد،پرسید: "اینا کجا میرن؟"
ستاره ای را نشانش دادم و گفتم : " اگه خاموش نشن تا اون ستاره هم میرن."
- پیش خدا هم میرن؟
گفتم :" نمیدونم! شاید برن"
- اگه پیش خدا برن میترکن؟
گفتم: " فکر کنم اونجا اگه برسن دیگه نورشون تموم شده خاموش بشن."
صورتش را برگرداند و به چشمهایم نگاه کرد.
گفت: "نه خاله اگه برن پیش خدا که خاموش نمیشن! خدا کلی نور داره روشنشون میکنه."

آبنباتش را توی دهانش چرخاند.سرش را گذاشت روی سرم و به بالون ها نگاه کرد.
جا خوردم از حرفی که عسل گفته بود.
اعتقادی که عسل به خدایش داشت را من هیچ وقت به خدایم نداشته ام.
عسل مطمئن بود بالون ها اگر بروند پیش خدا خاموش نمیشوند.
اما من حتی به او خوشبین هم نبودم...میدانستم عسل درست میگوید.
حتما درست می گوید.فرشته ها خدا را از همه بهتر میشناسند.

نمی دانم چطور باید این خاطره را تمام کنم.
گاهی وقت ها انسان دلش نمیخواهد نقطه بگذارد و چیزی را تمام کند.
دلش نمیخواهد خاطره ای،تنها خاطره بماند.
مدام نوشتن را طول میدهد و بالاخره چاره ای هم جز تمام کردنش ندارد.

اما اجازه بده عسل که این خاطره را تمام نکنم؛
اجازه بده تمام آن لحظات برای من و برای تو زنده بماند.
آن وقت،وقتی بزرگ شدی و قدت بلندتر از قد خاله ات شد
چشمانت همیشه به دنبال آن بالون روشن آسمان را می گردد
حتی اگر آن شب را و مرا یادت نباشد...

.
.
.

عکس: عسل، کودک کار از محله فرحزاد تهران، در جشن روز جهانی کودک
.
.
.
خانه علم فرحزاد یکی از از خانه های ایرانی جمعیت است که به ارائه خدمات امدادی و آموزشی رایگان به کودکان کار محروم از تحصیل در این محله می پردازد.

۲۷ مهر ۹۲ ، ۱۴:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گزارش تصویری از روز کودک - 92.07.16


پیشاپیش اعلام می کنم

این پست، طولانی و طلایی است

حیف بود شما رو در لذت دیدن تک تک این عکس ها شریک نکنم

با ما باشید

.

.

.

جشن بزرگ کودکان کار همزمان با روز جهانی کودک توسط جمعیت امام علی برگزار شد.
---
سه شنبه 16 مهر 1392 جشن بزرگ روز جهانی کودک

با حضور 500 کودک که بیشتر آنها را کودکان کار و تحت پوشش جمعیت امام علی تشکیل می دادند
در پارک پرواز در سعادت آباد تهران برگزار شد.
این جشن توسط جمعیت مستقل امداد دانشجویی - مردمی امام علی (ع) برپا شده بود
و جمعیت به رسم سالهای گذشته تلاش کرد
تا یک روز شاد برای کودکان بخصوص کودکان کار تحت پوشش خود ایجاد کند.
در محل جشن غرفه های بازی از ساعت 16 برپا بود
و کودکان همزمان می توانستند از برنامه های ویژه مجری کودک نیز استفاده کنند.
علاوه بر این از همه کودکان حاضر پذیرایی شد و جوایزی نیز به آنها اهدا گردید.
در پایان مراسم همه برای احقاق حقوق کودکان بر اساس قوانین پیمان نامه حقوق کودک دعا کردند
و دو تن از کودکان از خانه ایرانی مولوی به قرائت مفاد پیمان نامه جهانی حقوق کودک
با زبان کودکانه خود پرداختند و از مردم و دولت خواستند
تا مفاد این پیمان نامه را به رسمیت بشناسند و به آنها احترام بگذارند.
در نهایت همه بالن های آرزو را که به نفع کودکان خانه علم فرحزاد به فروش رسیده بود، به آسمان فرستادند.
جشن بزرگ روز جهانی کودک توسط مجموعه شرکت های Honey Time حمایت مالی شده بود.
این شرکت وارد کننده قهوه Lavazza در ایران می باشد
و کلیه هزینه های برگزاری مراسم و نیز پذیرایی از کودکان و میهمانان را برعهده گرفته بود.
---
جمعیت مستقل امداد دانشجویی - مردمی امام علی (ع)
با ما تماس بگیرید: 23051110

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

:)



۱۷ مهر ۹۲ ، ۱۸:۲۷ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نگاه کن...


نگاه کن! چقدر این زندگی تُهی شده!
چقدر رنگ باخته شرافت بشر!
چقدر روی دین و انصاف و عقل، خاک نشسته است!
پس این چیست که مردمان خود را به آن دیندار و منصف و عاقل می پندارند؟!
نگاه کن!
کودکی بر سر چهارراه گدایی می کند!
این شش کلمه، این یک جمله، چقدر همه ما را در برابر طبیعت، بی آبرو کرده است!
کدام گیاه یا کدام حیوانی را به گدایی می گُمارند؟!
نام موجودی که فرزندش را تاراج می کند چیست؟ انسان؟!!!
نه! این شوخیِ تلخ را ، این کابوسِ شوم را باید پایانی باشد!
.
.
.
حقوق پایمال شده کودکان را به آنان بازگردانیم.
به مناسبت هفته ملی کودک بر آن شدیم تا درد و رنج تنهایی کودکان سرزمین مان را فریاد زنیم
شاید گوشهای به خواب رفته بشنوند و از خواب گران بخیزند
.
.
.

۱۷ مهر ۹۲ ، ۱۷:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کودک بی پناه دنیای من! ما را ببخش!


دوست داری بازی کنی؟ دوست داری بخندی؟
دوست داری زنده بمانی و زندگی کنی؟
شاید دوست داشته باشی، اما حق نداری!
حق با کسی است که پدر دارد و مادر.
حق با کسی است... که چند برگه کاغذ به نام شناسنامه دارد.
حق با کسی است که سقفی روی سرش هست و نانی توی سفره پدر و مادرش
حق با کسی است که خداوندی دارد که بی دلیل حمایتش می کند.
خداوندی که تقدیر نام دارد. تقدیری که بیشتر به بخت و اقبالی کور شباهت دارد.
اقبالی که بی هیچ عدالتی تقسیم می شود.
کودکم! تو را برای بازی نیافریده اند، تو را برای خندیدن نیافریده اند،
تو را برای زندگی کردن نیافریده اند... تو قرار است بار همه رنج ها را به دوش بِکِشی!
سهم ما خوشی و سهم تو رنج است!
این چُنین جسم تو ذره ذره آب می شود و روح ما ، هر لحظه بیشتر می پوسد!
کودک بی پناه دنیای من! ما را ببخش!
ما خواب زدگانِ خوش خیال، در زرورقِ اعتیادِ روزمرگیِ خویش
به امانِ این روزگار پلشت رها شده ایم!
.
.
.
حقوق پایمال شده کودکان را به آنان بازگردانیم.
.
.
.
به مناسبت هفته ملی کودک بر آن شدیم
تا درد و رنج تنهایی کودکان سرزمین مان را فریاد زنیم
شاید گوشهای به خواب رفته بشنوند و از خواب گران بخیزند
.
.
.

۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۸:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جشن بزرگ کودکان کار


جشن بزرگ کودکان کار

همزمان با روز جهانی کودک

سه شنبه 16 مهرماه ساعت 16 الی 19

پارک پرواز سعادت آباد تهران

...

با ما تماس بگیرید: 23051110

.

.

.

۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۸:۴۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کمک از راه درست، تنها راه ریشه کن شدن کار کودک


با کمک از راه‌های درست باعث ریشه کن شدن پدیده‌ی کار کودکان و تکدی‌گری شویم.

.

.

.

۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۸:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خاطرات تلخ و شیرین ما - دنیای ما


دنیا را محبت نجات میدهد.
دنیای ما امسال به کلاس دوم رفت.
امسال دنیای ما به مدرسه رفت...
رفتنی که غیرممکنی را بر ما ممکن ساخت
دوباره پیامی از آسمان که کودکان آسمانی اند را برای ما زمینیان چه زیبا خواند.
دخترم تو معجزه وار ایستادی و ایستادن به ما آموختی
یکسال بر همه رنج هایت خندیدی و به ما باور صبر دادی
دخترم درست لحظه ای که پا به مدرسه گذاشتی
یاد روزی افتادم که برای اولین بار به خانه علم پا گذاشتی
گریزان بودی و سخت، چشمانت خسته از درد بود و یارای رفتن نداشتی...
اما چشمان امروزت رنگ دیگری داشت و لبریز از مهر بود
مصمم بودی و خنده ات دوباره نوری شد که مرا به رفتن می خواند
باید رفت وقتی تو این چنین زیبا شکفتی...
دنیا جان، تو فریاد تمام دخترکان و پسرکانی هستی
که در گوشه گوشه این سرزمین بی رحمانه حقی برایشان قایل نیستند
و کودکی هایشان می سوزد و کسی دم نمی زند...
کاش دنیای ما هم رنگ تو را داشت رنگ خدا
رنگ دنیای خانه علم ما
رنگ آسمان
.
.
.


عکس: دنیا کوچولو از خونه علم دروازه غار تهران

۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۸:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خاطرات تلخ و شیرین ما - وقتی یک کودک کار با سواد می شود.


روزگاری را یادم میآد که نازی کوچولو تازه اومده بود خونه علم

روزگاری که با خواهرش فریبای نازنین دوتایی می اومدن

روزگاری که آرزوی خواهرش درس خوندن بود

روزگاری که می گفت: عمو تو رو خدا بیآ منو ببر مدرسه ثبت نام کن

روزگاری که نازی کوچولو خیلی کوچولوتر از حالا بود

روزگاری که داداش کوچیکشون حسین هم خیلی خیلی کوچیکتر بود شاید فقط 4 سال داشت.

روزی را یادم میآد که با خواهرش از سرکار برگشته بودند

با دو تا کیسه سنگین از لباس و خوراکی که از خونه های مردم بالاشهر جمع کرده بودن

یادم میآد که مادرشون می گفت چرا میآید دنبال این بچه ها

یادم میآد که مجبور بودن برن سرکار و نمی تونستن بیآن خونه علم درس بخونن

یادم میآد روز اولی را که فریبا خواهر نازی به مدرسه رفت

اگرچه با یکی دو سال تاخیر از همسن و سالاش

یادم میآد روزی که مادرشون می گفت اینا خنگ هستن ولشون کنید

اما معلم های خونه علم خسته نشدن معلم های مهربون خونه علم دلشکسته نشدن

معلم های خونه علم عشق داشتن،

عشق، همون چیزی که زندگی می بخشه و آدم را به جلو حرکت میده

یادم نمیره وقتی که بعد از دو سال فریبا آرزوی جدیدش را به یکی از خاله ها گفته بود؛

آرزو کرده بود که یه پزشک بشه

یادم میآد که همین چند وقت پیش فریبا دوید توی خونه علم پیشم و گفت:

«عمو قبول رفتم! حالا دیگه میرم کلاس چهارم...»

و حالا این عکس را می بینم عکسی از نازی کوچولوی خونه علم دروازه غار

همون نازی که همه معلم های دهه شصتی میگن شبیه وروجک آقای نجاره!

حالا دیگه دختر کوچولوی ما نازی هم باسواد شده

خدا رو شکر

.

.

.


۱۲ مهر ۹۲ ، ۱۵:۵۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰