۲۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

کلیپ آرزوهای کودکان کار و خیابان - طرح کعبه کریمان 1391


کلیپ آرزوهای کودکان کار سرزمین ایران که در طرح کعبه کریمان جمعیت آرزوهای شان جمع آوری شده است، را از طریق لینک زیر تماشا نمائید. این کلیپ در همایش نخست این طرح به نمایش درآمد.

http://youtu.be/68Da64eIJIE

۳۰ خرداد ۹۱ ، ۱۵:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یک روز در کنار بچه های مهد کودک خانه علم - آلبوم عکس خرداد 91


برای دیدن همه عکس ها، لطفا به ادامه مطلب بروید.

ادامه مطلب...
۲۹ خرداد ۹۱ ، ۱۵:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اجرای سرود ای ایران توسط کودکان کار؛ گروه سرود خانه علم دروازه غار تهران


کلیپ دیدنی سرود ای ایران توسط گروه سرود کودکان کار تحت پوشش خانه علم دروازه غار را از طریق لینک زیر تماشا نمائید.

http://youtu.be/6UeCFMksgiI

۲۸ خرداد ۹۱ ، ۱۴:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آلبوم عکس جمع آوری آرزوهای کودکان خانه علم - طرح کعبه کریمان 1391


لطفا آلبوم کامل را در ادامه مطلب مشاهده نمائید.

اگر می خواهید در برآورده کردن آرزوهای کودکان دردمند شهرمان شما هم سهیم باشید،

پس لطفا به وبسایت طرح کعبه کریمان سری بزنید:

لطفا اینجا را کلیک کنید.

http://www.kabe-kariman.com

ادامه مطلب...
۲۷ خرداد ۹۱ ، ۱۳:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خاطرات تلخ و شیرین ما - نقاشی خدا!


وقتی امروز خدا توی خانه ی ما، خانه ی علم، روی یک صفحه پاک، به دعوتِ مِهشاد کوچک، نشست......خانه روشن تر از هر روز با نورِ خدا پر شده بود.......گرم بوووووود.....عشق بووووود......خدا مهمان ما بوووووووود... بزرگ تر از همیشه توی یک صفحه A4........ خدا همین نزدیکیست.....توی این صفحه سفید....توی دستای مهشاد.......

پرسیدم خاله این چیه کشیدی؟؟؟ آروم گفت خدا...... گفتم اشتباه شنیدم پرسیدم خونه کشیدی؟؟؟؟؟؟؟ (آخه گفته بودم خونه بکشید با خیابون.....) بلند گفت نه خانووووووووم خدا رو کشیدم.....اینو گفت و سریع رفت........ فک کنم سریع رفت تا کسی نفهمه که خدا مهمونِ مهشاد شده بود امروز.............

---

عطیه، از اعضای خانه علم

۲۵ خرداد ۹۱ ، ۱۳:۳۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آلبوم عکس بازی دوستانه فوتبال جمعیت امام علی با تیم هنرمندان


لطفا آلبوم کامل را در ادامه مطلب مشاهده فرمائید.

ادامه مطلب...
۲۲ خرداد ۹۱ ، ۱۳:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خاطرات و دلنوشته ها - من و کودک کار


من حسرت می خورم برای درس خواندن در خارج، تو حسرت می خوری برای اینکه فقط سواد خواندن و نوشتن یاد بگیری

من غیرتی می شوم برای کسی که به خواهرم چپ نگاه کند، تو غیرتی می شوی برای خواهری که جامعه آنرا مجبور به تن فروشی کرده

من در استخر شنا می کنم، تو در جوب های خیابان بازی می کنی

من برای تفریح به پارک می روم و از هوا و مناظرش لذت میبرم، تو برای تفریح به پارکی میروی که شاخه هایش معتادان هستند و تنه درختانش مواد مخدر

من شب نمی توانم بخوابم از پر خوری، تو شب نمیتوانی بخوابی از گرسنگی

من بیمار می شوم چون زیر باد خنک کولر خوابیدم، تو بیمار می شوی چون در محیط کثیف و آلوده زندگی می کنی

من اضطراب و استرس دارم برای امتحانم، تو اضطراب و استرس داری برای اینکه نکند به مقدار لازم کاسبی نکرده باشی و شب خونه راهت ندهند

من نگرانم برای اینکه رو ماشینم خط نیفتد، تو نگرانی بعد از مصرف مواد، پدرت تو را به باد کتک نگیرد و آسیبی به تو نرساند

من تلاش می کنم برای پیشرفت در کار و تحصیلم، تو تلاش می کنی برای رهایی از اعتیاد و فحشا و ظلم

من التماس می کنم برای رسیدن به لذات دنیایی، تو التماس می کنی برای سیر کردن شکم خانواده و خودت

من ناراحتم برای نداشتن ماشین آخرین مدل، تو ناراحتی برای فشاری که آدم ها توی مترو بهت میاروند و زیر دست و پا میمانی

من کار می کنم برای درآمد و خرج زندگی ام، تو کار می کنی برای درآوردن پول مواد پدر و مادرت

من غمگین می شوم برای اینکه ثروتمند نیستم، تو غمگین می شوی برای پولی که هر روز با تلاش به دست می آوری و در آخر به زور ازت می گیرند

من جلب توجه می کنم برای خودنمایی و فخرفروشی، تو خودنمایی می کنی برای کسب محبتی که هیچوقت در زندگی ات آنرا ندیدی

من می خندم به زمین خوردن یک آدم در خیابان، تو می خندی برای کسی که به تو اهمیت می دهد

من گریه می کنم برای نرسیدن به هوس هایم، تو گریه می کنی از این همه ظلم و ستم سیاهی...

مسعود؛ از اعضای خانه علم

۲۰ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۵۶ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بازی دوستانه تیم فوتبال جمعیت با تیم هنرمندان

دعوت به تماشای بازی دوستانه تیم فوتبال جمعیت با تیم هنرمندان

---

ساعت 6 عصر روز جمعه 19 خرداد 1391

آدرس: تهران، خیابان شوش، خیابان هرندی، کوچه صبح صادق، مجموعه ورزشی نابینایان هرندی، سالن سرپوشیده.

---

حضور برای عموم آزاد است.

لطفا اطلاع رسانی کنید. ممنونیم.

۱۶ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۴۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خاطرات تلخ و شیرین ما - مادر تنهای مظلوم


عکس: کارتن خوابی معتاد در پارک خواجوی کرمانی دروازه غار

---

برای شناسایی رفته بودیم .به یک خانه شلوغ برخوردیم که چندین مرد دم در خانه ایستاده بودند، داخل شدیم و پرسیدیم که در این خانه بچه ای هست؟ که قبل از اینکه سوال کنیم دختری تقریباً 17 ساله که آرایشی غلیظی که داشت آمد جلو پرسید که اتاق می خوای؟ گفتم نه. در طبقه همکف 4 اتاق داشت که هر کدام تقریباً 7 الی 9 متر بود و به گفته خودشان ظاهرا در هر کدام یک خانواده دو نفره زندگی می کردند و طبقه بالایش 3 اتاق داشت که اندازه آن هم مثل پایین بود و در هر کدام خانواده ایی زندگی می کردند.

در یکی از اتاق ها رو زدم زنی از لای در نگاهی کرد و در را بست و بعد از چند لحظه روسریش را سر کرد و با چشمانی کبود آمد. ترس و پریشانی و استرس در چهره اش موج میزد. ازش پرسیم که فرزندی داری؟ که گفت: آره دوتا دختر 9 و 15 ساله دارم که مدرسه میرن، در همان لحظه دخترانش آمدند ،آنها هم دست کمی از مادرشان نداشتند. ادعا می کرد که شوهرش کارگر است، در تمام مدتی که حرف میزدیم پر از نگرانی و اضطراب بود. بعد از مدتی متوجه شدیم که اینجا خانه فساد است و منظور آن دختر که گفت اتاق می خوای را بعداً فهمیدم . نمیدانم در مورد این مادری که مجبور است در این خانه زندگی کند و ثمره زندگی اش را در این محیط بزرگ کند، چه بگویم! از ارزش و مقام زن بگویم که پیغمبر به احترامش بر دستانش بوسه زد یا از مریمی بگویم که در مقابل آن همه تهمت ایستاد و جنگید تا از ارزش و مقام زن چیزی کم نشود یا از آسیه که در آن محیط خود را با آن ایمان قوی نگه داشت که تاریخ به مقامش قبطه بخورد یا از هاجر بگم یا...

می گویند بهشت زیر پای مادران است. چه جمله زیبایی ولی در اینجا کاملاً بی معناست. در اینجا حقوق زن پای مال نمی شود بلکه خود زن است که زیر پای مفسدان له و نابود می شود. در اینجا عشق و محبت معنایی ندارد. با آن خانه و زندگی و ظاهری که آن مادر داشت هر روز که می گذرد یک قدم خود را به مرگ نزدیک تر می بیند و مشتاقانه منتظرش می نشیند، البته مادری که من دیدم مرگ در پیشگاهش حقیر بود چون سختی هایی که او کشیده مرگ نمی تواند به هیچ طریقی به کسی بدهد. این زن یک انسان است که حالا از سر اجبار تبدیل شده به چاهی بی انتها برای رفع نیازهای جنسی هوس بازانی که بوی گندشان دنیا را برداشته. اگر هم بخواهد از آن خانه بیرون بیاید و به جامعه پناه ببرد ،جامعه ما هم دست کمی از آن خانه ندارد، فقط ظاهرش باکلاس تر و شیک تر است. تا کجا قراره که بنده شهوات خود باشیم و به خاطرش دست به هر جنایتی بزنیم و برای خودخواهی خود چنین ظالمانه رفتار کنیم و یادمان برود که همه انسانیم و روح داریم احساس داریم ، چه زن باشیم چه مرد. هیچوقت نگاه پر از ترس و وحشت آن مادر را در محله دروازه غار فراموش نمیکنم. نمیدانم سرنوشت آن دو دختر معصوم در آن خانه چه میشود!!؟ سرنوشت این دختران پاک جامعه...

---

مسعود؛ از اعضای خانه علم

۱۶ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۴۷ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گِل بازی بچه ها در کلاس مجسمه سازی خانه علم


به همت آقا رضا، مدرس مجسمه سازی، بچه های خانه علم دروازه غار تهران هر هفته پنجشنبه در برنامه های هنری شان، کلاس مجسمه سازی دارند و می آموزند تا با گِل رُس چگونه به خلق آثار هنری بپردازند. رضا می گوید که بچه ها خیلی استعداد دارند و امیدوار است به زودی نمایشگاهی از آثار آنها برپا کند. او می گوید که در کلاس مجسمه سازی به کودکان زندگی را می آموزد.




۱۵ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰